header icons روایت یک صبح عاشقانه در حریم سلطان

singleblogimage
کد خبر: 6152 / ۲۶ خرداد ۱۴۰۴ - 14:39 / چاپ خبر

ساعت هنوز به هشت نرسیده بود که عطر نان صبحگاهی، با بوی گلاب درهم آمیخت؛ صبحانه‌ای ساده، اما متبرک، در آغاز آیینی که هر ماه، جان تازه‌ای به دل خادمان و زائران می‌بخشد. در حیاط آستان مقدس حضرت سلطان سید جلال‌الدین اشرف علیه‌السلام، چیزی بیش از مراسم در جریان بود؛ دل‌هایی که از گوشه‌گوشه گیلان آمده بودند، به نیت تطهیر، به نیت عشق، به نیت دلدادگی.

۲۰ خادم آقا، با لباس‌های یکدست، رنگینک‌به‌دست، آرام و منظم، فرش‌های لوله‌شده را چون امانتی عزیز، به دو سوی ضریح بردند؛ همه‌چیز با ذکر علی، علی‌علی مولا، آغاز شد. صدای هم‌نوا، نه از حلق، که از دل برمی‌آمد. صفا، مثل بادی سبک، در همه صحن دوید.

از صحن بانوان، تا درگاه حرم، چهل زن با چادرهای سفید و چهره‌هایی مطمئن، گروه تشریفات آقایان را همراهی کردند؛ این هماهنگی زیبا، تصویری بود از ایمان دسته‌جمعی؛ از تعظیم دسته‌جمعی به حرم کسی که چون آینه‌ای صاف، که ایمان را به تصویر می‌کشید هر قدم‌شان انگار دعایی بود که پا می‌گرفت، نرم، سبک، پر از نور.

آن‌سوتر، گروه دشداشه‌پوشان با ذکر «لبیک اللهم لبیک» از پله‌ها پایین می‌آمدند. سکوتی عمیق در دل صحن نشسته بود؛ سکوتی از جنس احترام، از جنس اشتیاق. صدای مرثیه، در دل آن فضا می‌پیچید، آهسته، غمگین، اما شریف. اشک در چشم، آرام‌آرام می‌ریخت و کسی نبود که با تماشای این عظمت بی‌صدا نلرزد.

ضریح گشوده شد… و عطر گل و گلاب، یکباره صحن را پر کرد. گروه‌های چهارگانه وارد فضای ضریح شدند، با پارچه‌هایی آغشته به عطر، آستان را بوسیدند و از حضرت اذن گرفتند. بعد، فرش‌ها دوباره پهن شد. کف صحن، از عطری که دشداشه‌پوشان با دست‌های عاشق‌شان پاشیدند، بوی بهشت می‌داد.

گروه‌ها، یکی پس از دیگری از زیر قرآن عبور کردند. برخی با اشک، برخی با لبخند، برخی بی‌کلام… و کودک خردسالی با سبدی از گل، مثل فرشته‌ای کوچک، اولین قدم‌ها را در دل نور گذاشت.

داخل ضریح، دستانی آرام به میله‌ها گره خورد، گلاب پاشیده شد، دعاها بلند شد و هیچ‌کس، همان آدم قبل از ورود نبود.

وقتی درِ ضریح دوباره بسته شد، صحن در سکوتی ژرف فرو رفت. زائران به بیرون راهنمایی شدند، و حالا این خادمان بودند که زمین را غرق عطر کردند؛ با دستانی خمیده، اما دل‌هایی سرشار. گلاب بر کف صحن ریخت، آن‌چنان که گویی خاک، خودِ بهشت است.

فرش‌ها دوباره پهن شد. متبرکات در سینی‌های آذین‌شده، مثل تکه‌هایی از نور، به دست بانوان سفیدپوش سپرده شد تا میان جمع توزیع کنند.
نبات، برنج، نمک، عطر…

و پاکت‌هایی که نه فقط هدیه، که یک دعوت بی‌کلام بودند به امید.

سپس نوبت آقایان شد. صحن‌شان عطرآگین شد، ذکرها اوج گرفت، و اشک در چشم‌ها نشست.

پایان مراسم، با دعای حجت‌الاسلام رضوانفر بود. آرام، کشیده، روشن. و در آخر، چهار سید با دستانی پر از برکت، پاکت‌ها را میان مردم پخش کردند. هیچ‌کس بی‌نصیب نماند؛ از نذر، از دعا، از امید.

و آن‌جا، در دل آن صبح روشن، هرکه آمده بود، با دلِ پر برگشت.
و هرکه نرسیده بود… در دلش چیزی جوانه زد: «بار دیگر، بار دیگر من هم خواهم آمد…»

انتها/

مشاهده همه

blog image
برنامه شهادت حضرت رقیه(س) با اجرای کودکان در آستان مقدس اشرفیه

  در سالروز شهادت حضرت رقیه(س)، ویژه‌برنامه‌ای کودک‌محور با مشارکت پایگاه نجمه . . .

blog image
حجت‌الاسلام تراشیون: شیطان در کمین پیوندهای مقدس است

حجت‌الاسلام والمسلمین تراشیون در جمع عزاداران حسینی در حسینیه اعظم استان مقدس اش . . .

blog image
دلدادگی ۱۷ساله کاروان پیاده خواهر امام (ع) رشت در حریم سلطان

کاروان پیاده عاشورایی ۱۷سال است که در روز تاسوعای حسینی با قدم‌هایی عاشقانه از حر . . .

blog image
مدیرکل اوقاف: جامعه اسلامی در طول تاریخ، ضربه‌های بزرگی از سکوت خواص خورده است رسید

  مدیرکل اوقاف گیلان در شب عاشورا در آستانه‌اشرفیه با بیان اینکه نقلاب اسلامی ب . . .

blog image
علم‌ها به احترام شهدا قد علم کردند

از همان صبح، حال و هوای شهر عوض شده بود. آستانه‌اشرفیه هر سال به وقت علم‌بندی شور خ . . .

blog image
امام جمعه سابق آستانه‌اشرفیه: آیت‌الله امینیان الگویی ماندگار در مسیر بصیرت و خدمت بود

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد ساجدی امام جمعه سابق این شهرستان عصر امروز در مراسم بز . . .

header iconsدیدگاه شما

از طریق پیشخوان حساب خود می توانید لیست محصولات خریداری شده را مشاهده کرده و حساب کاربری و رمز عبور خود را ویرایش کنید